دست نوشته های یک ذهن پراکنده

من می اندیشم پس هستم،چون هستم شک می کنم،چون شک می کنم باید جستجو کنم،چون جسنجو می کنم،امکان دارد خطا کنم، پس حق خطا دارم

دست نوشته های یک ذهن پراکنده

من می اندیشم پس هستم،چون هستم شک می کنم،چون شک می کنم باید جستجو کنم،چون جسنجو می کنم،امکان دارد خطا کنم، پس حق خطا دارم

کمی صداقت با خودم..........

بچگی: 

- تو کوتاه بیا اشکال نداره بچه ست اون نمی فهمه تو عروسکت و بهش بده  

-ا ا تو که دختر بزرگی هستی اشکال نداره حالا تو باید احترام بگذاری نباید این رفتار و داشته باشی 

-چرا فلان جا اینکار و کردی نمی گی اون وقت بین تو و بچه های دیگه هیچ فرقی نیست 

کمی بزرگتر: 

-همه روی تو یه حساب دیگه باز می کنن همه می گن تو از همه ی هم سن و سالات تو فامیل بهتر رفتار می کنی آفرین دخترم اینجا بیا; این کار و بکن ;اینجوری رفتار کن 

چرا به فلانی اون حرف رو زدی نمی گی فکر می کنن تو بی ادبی و نمی فهمی 

 

همیشه جوری رفتار کردم که یه دختر خانوم با شخصیت و آروم باید رفتار می کرد خیلی وقت ها می شد که دلم می خواست مثل دختر عمم بدوم وسط بچه ها و خیلی شیطنت ها رو بکنم اما نکردم چون بقیه چه می گفتن  

 

الان هم خسته ام و 1 سال می شه که هیچ تفریح و استراحتی نداشتم همش کار و درس 

معمولاً شب ها ساعت 10 و 11 می رسم خونه و انقدر خسته هستم که از شدت ضعف دست و پا خوابم نمی بره 

شبها کابوس می بینم ;جدیداً تا چشمهام رو می بندم چند تا اسکلت می بینم که از همه جاشون داره کرم بالا می ره 

خودم همش حس می کنم تا گردن کردنم تو خاک و دارم خفه می شم 

تو این اواخر هفته ای 1 روز یا دو روز از ماسک اکسیژن استفاده کردم 

اما  من باید به خودم انرژی مثبت بدم من باید صبور باشم و ........ 

 

اگه یه روزی مادر بشم هیچ وقت بچه م رو مجبور نمی کنم کاری رو بکنه که بقیه خوششون بیاد یا بخوان ازش تعریف کنن 

می گذارم هر کاری که حس می کنه درسته و دلش می خواد رو انجام بده تا اعتماد به نفس و شخصیتش شکل بگیره 

 

من از ورود به یه جای نا آشنا می ترسم; از روبه رو شدن با آدمهای جدید دلهره دارم 

با حرف زدن توی جمع خیس عرق می شم و دائم منتظرم کسی ازم ایراد بگیره 

من خودم رو دوست ندارم 

و بلد نیستم از لحظه هام لذت ببرم; با اینکه در حال حاضر هم از لحاظ شرایط کاری و هم تحصیلی تو موقعیت خوبی قرار دارم اما خودم رو قبول ندارم دائم دارم از خودم ایراد می گیرم و دلهره همراه همیشگی منه 

  

 

نظرات 3 + ارسال نظر
مهدی یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:10 ب.ظ http://www.pollaris.wordpress.com

دوست من
سخت نگیر

delak یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 02:39 ب.ظ http://DELAK.BLOGSKY.COM

در نگاه سرد زمان " می بینم آنروزی را که تو با گامهایی استوار به سویم می آیی …………..
با سلام و خسته نباشید خدمت شما دوست عزیز
اوینار بار دیگر به روز شد
منتظر حضور سبز و نظرات سازنده شما هستم
موفق باشید
باعضویت در خبر نامه وبلاگ از بروز شدن آن به صورت ایمیل آگاه شوید

[ بدون نام ] یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:29 ب.ظ http://no-1.blogsky.com

امیدوارم هر چه زودتر اعتماد به نفسی که می خوای بدست بیاری ... (چیزایی رو که گفتی با تمام وجودم درک کردم)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد