دست نوشته های یک ذهن پراکنده

من می اندیشم پس هستم،چون هستم شک می کنم،چون شک می کنم باید جستجو کنم،چون جسنجو می کنم،امکان دارد خطا کنم، پس حق خطا دارم

دست نوشته های یک ذهن پراکنده

من می اندیشم پس هستم،چون هستم شک می کنم،چون شک می کنم باید جستجو کنم،چون جسنجو می کنم،امکان دارد خطا کنم، پس حق خطا دارم

من بودن یا نبودن؟؟؟

زمان می برد تا باور کنم برای برنده شدن باید بر روی برخی احساسات پا بگذارم.....

من بودن زیادی گاهی برایم دشوار تمام می شود، اما گذشتن از این من نیز، برایم همتای مرگ است.

کبوس های شبانه من

مانده ام میان تمامی کابوس های شبانه ام که عجیب روزهایم را بدرنگ کرده اند...
کجای کار لنگ می زند مانده ام....

پ.ن.این روزهایم به تب و ناله می گذرد، خسته ام از این همه مریضی

رسم جنگیدن

می خواهم برای تمامی خستگی هایم و تمامی نا آرامی هایم اشک بریزم....

شاید آنچنان که باید رسم جنگیدن را بلد نیستم

من تمامی لکه های نورانی کوچکی را که انتهای وجودم  می دیدم ،گم کرده ام.....

برف

برف که می بارد بیش از پبش به ستار بودن خداوند ایمان می آورم

این هوای برفی و زمینهای یکدست سفید مرا دعوت به هم آغوشی می کند برای غلتیدن درون این همه سفیدی و ساختن آدمکی دروغین

 

آرامش قبل از طوفان

امروز عجیب آرومم و تو فکر شاید بد از چند روز عصبیی بودن و خسته  بودن به یک خلاء رسیدم

این حس همیشه من رو می ترسونه چون می دونم بعدش باید منتظر یک انفجار درونی باشم...

کار دارم و توان تمرکز دیگه ندارم....

از پنجره اتاق اداره خیابون رو نگاه می کنم تاریکی شب و هزاران چراغ روشن، شهر من تو شب همیشه قشنگ تر بوده

من شب رو دوست دارم،سیاهی شب،نور مهتاب،حرکت ماشین ها ....

پ.ن. استادیوم مجهول متأسفانه من نمی تونم وبلگ شما رو باز کنم،مرتب ارور میده