دست نوشته های یک ذهن پراکنده

من می اندیشم پس هستم،چون هستم شک می کنم،چون شک می کنم باید جستجو کنم،چون جسنجو می کنم،امکان دارد خطا کنم، پس حق خطا دارم

دست نوشته های یک ذهن پراکنده

من می اندیشم پس هستم،چون هستم شک می کنم،چون شک می کنم باید جستجو کنم،چون جسنجو می کنم،امکان دارد خطا کنم، پس حق خطا دارم

دیوار خاطرات...

تمام اتاق بوی تنت رو می ده.
همه جا پر شده از خاطرات دو نفره ای که زیبا ،بزرگ و منحصر به فرد بود.........
همه جا پر از رنگ چشمهای تو و رنگ حرفهات شده....
و من تنها میون این همه خاطره ،حتی نفس هم نمی تونم بکشم
چقدر گذشته و چقدر دیگه قراره بگذره که من بفهمم تو یه سایه بیشتر نبودی...
یه صفحه ار لا به لای یک کتاب بزرگ به اسم زندگی.......
باز پاییز و زمستون اومد و من رو برد به تمام خاطرات زیبایی که داشتشون مانع بزرگیه برای تجربه های جدید...
نمی دونم چرا امشب انقدر حال و هوای دلم گرفته و بارونیه

نظرات 1 + ارسال نظر
م س ا ف ر یکشنبه 8 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:24 ق.ظ http://sheva.blogsky.com

مدتی بود که اینجا سر می زدم.ولی تا الان کامنت نذاشته بودم.دلیلش رو خودم هم نمی دونم.البته دلیل اینکه اصرار دارم به اینکه اینجا بیام پاییزی بودنته و عشقی که به این فصل دارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد