دست نوشته های یک ذهن پراکنده

من می اندیشم پس هستم،چون هستم شک می کنم،چون شک می کنم باید جستجو کنم،چون جسنجو می کنم،امکان دارد خطا کنم، پس حق خطا دارم

دست نوشته های یک ذهن پراکنده

من می اندیشم پس هستم،چون هستم شک می کنم،چون شک می کنم باید جستجو کنم،چون جسنجو می کنم،امکان دارد خطا کنم، پس حق خطا دارم

دختری در انتظار پاییز.

چشمانم را بسته ام انتظار می کشم برای روزهای پاییزی تر،
گوش کن پاییز آرام آرام گام بر می دارد،گامهایش را خوب می شناسم ،اما من انتظار روزهایی را می کشم که صدای برگها را زیر گامهایم بشنوم و نم نم باران را روی گونه هایم و باد بوزد و من پرت شوم به روزهای پر از خاطره

این روزها نمی دانم در آستانه فصلی سردم یا فصلی گرم
نمی دانم گرمای درونم را باور کنم که گاه مانند آتشی زبانه می کشد و به جانم می افتد،یا سرمای دستانم را که سوزش تمام اندامم را به لرزه می اندازد....

این منم زنی تنها در آستانه پاییزی به رنگ خاطره

نظرات 1 + ارسال نظر
sh.kh یکشنبه 15 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 05:26 ق.ظ http://khodaam.persianblog.ir

Paieez ke mishe bekhosos fasle baroon man misham ghorghoroye azam, yeki nist bege az in derakhta v rangaye khoshgeleshon lezat bebar..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد