دوست داشتم خاطره داشته باشم...خاطره ای که هر وقت بهش فکر می کنم لبخند بزنم...
دوست داشتم بین روزها ..یه روز متمایز داشته باشم که وقتی بهش فکر می کنم گونه هام سرخ بشه
دلم خواست بین تمام آهنگ هایی که تو لیست مورد علاقه م هست به یکسری حساسیت بیشتری پیدا کنم
و این اتفاق افتاد...
از نیمه های شب بهش فکر می کردم که آیا زمانش رسیده که این خاطره برام ساخته بشه یا نه
می ترسیدم که نکنه اونجوری که من دوست دارم پیش نره...نکنه بعد پشیمون بشم
سرکار تمام حواسم پیش تصمیم بود..نمی تونستم درست کار کنم ترجیح دادم مرخصی بگیرم و برگردم خونه
ساعت ۱۱ خونه بودم...
به سرعت کارامو کردم غذا آماده کردم کیک پختم قهوه درست کردم و حاضر شدم
ساعت ۱۲:۱۵ زنگ در...دیدن چهره آشنا و اتمام تمام حس های بد....
و یکشنبه ۱ اریبهشت ۱۳۸۷ برای من خاطره ای شد با بوی بهار و عود ...با طعم پاستا و کیک و قهوه...و ....
سلام.موفق و شاد باشی به ما هم سر بزن.منتظر نظراتت هستیم.
در زندگی روز مره ما فارغ از خوبیها و بدیها ، نکاتی هستند ساده ، زیبا و دوست داشتنی که ما به سادگی از کنار آنها می گذریم و بلاگ « فکر نو» بر آنست با ارائه نکات خواندنی و قابل تأمل لحظات شاد و مفیدی را برای شما عزیزان فراهم آورد . پس با ما بمانید تا همیشه .... شاد باشید و با امید زندگی کنید.