دست نوشته های یک ذهن پراکنده

من می اندیشم پس هستم،چون هستم شک می کنم،چون شک می کنم باید جستجو کنم،چون جسنجو می کنم،امکان دارد خطا کنم، پس حق خطا دارم

دست نوشته های یک ذهن پراکنده

من می اندیشم پس هستم،چون هستم شک می کنم،چون شک می کنم باید جستجو کنم،چون جسنجو می کنم،امکان دارد خطا کنم، پس حق خطا دارم

عزیزم هدیه ی من برات یه دنیا عشقه

تولدت یادم بود...

از همون روز نه..از یک هفته قبل یادم بود

می دونستم به چی فکر می کنی ..می دونستم چی تو ذهنته دلم می خواست مثل پارسال بهت زنگ می زدم و برات آهنگ تولد مبارک پخش می کردم و با اینکه می دونستم کسی تو بغلته برات آرزوی خوشبختی می کردم...

امسال اما همه چیز فرق داشت...نه من اون دختر پاییزی سابقم و نه تو اون مرد اردیبهشتی که من می شناختم

امسال آرزوی من برای تولدت بهترین ها کنار کسی بود که انتخاب کردی...

می دونم باورش برات سخته اما من انقدر بزرگ شدم که از آرامش و عشق تو خوشحال باشم

امسال بهت زنگ نزدم حتی مسیج هم ندادم...گفتم بگذارم روزتون در آرامش دو نفره بگذره

اما تمام روز بهت فکر می کردم به تمام دو سالی که تولدت رو بودم و دیدم.....

۱۳ام و توی ۲۶ ساله.....

هنوز هم برام عزیزی و هنوز هم هر سال خودم در درون خودم تولدت رو جشن می گیرم و می دونم این کار رو تا آخر عمر خواهم کرد....

دلم می خواد زندگی کنم..........

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد