دست نوشته های یک ذهن پراکنده

من می اندیشم پس هستم،چون هستم شک می کنم،چون شک می کنم باید جستجو کنم،چون جسنجو می کنم،امکان دارد خطا کنم، پس حق خطا دارم

دست نوشته های یک ذهن پراکنده

من می اندیشم پس هستم،چون هستم شک می کنم،چون شک می کنم باید جستجو کنم،چون جسنجو می کنم،امکان دارد خطا کنم، پس حق خطا دارم

گریه کن گریه قشنگه.....

-دو روز اخیر عجیب بد خلق و گرفته ام...

-هیچ بهانه قابل توجیهی در اطرافم نیست...فقط بی حوصله ام و دلم می خواد غر بزنم و عصبی باشم و مثل بچه ها پا بکوبم زمین و با هیچ کس حرف نزنم و از هیچ کس تعریفی نشنوم و فقط من باشم و من...دوست دارم بخوابم و چشمهام رو ببندم و فقط خواب هاب آروم ببینم

-خواهری بعد از ۲-۳ ماه داره میاد و من باز هم بداخلاقم...دوست ندارم وقت هایی که پیش ماست من بی حوصله باشم و رو تخت دراز بکشم مثل انسانهای بیکار

-دلتنگی رو هم باید به این روزها اضافه کنم...وابسته شدم و کمی تا قسمتی از ترس تکرار گذشته از حسی که دارم می ترسم...

-با اینکه هیچ چیز با گذشته قابل قیاس نیست نه من آدم سابقم..نه دیگری یکی مثل گذشته ها

-این روزها به اندازه تمام سال شیرین و شکلات و کیک خوردم..میلیم به خوراکیهای شیرین بسیار زیاده و عجیب اشتها دارم...

-احتمالاْ به زودی حس بدی ناشی از اضافه وزن رو هم خواهم گرفت و تمام وزنی رو که کم کردم جبران خواهم کرد............

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد