دست نوشته های یک ذهن پراکنده

من می اندیشم پس هستم،چون هستم شک می کنم،چون شک می کنم باید جستجو کنم،چون جسنجو می کنم،امکان دارد خطا کنم، پس حق خطا دارم

دست نوشته های یک ذهن پراکنده

من می اندیشم پس هستم،چون هستم شک می کنم،چون شک می کنم باید جستجو کنم،چون جسنجو می کنم،امکان دارد خطا کنم، پس حق خطا دارم

یلدا....

یلدا همیشه من رو به یاد دختر بچه ای می ندازه که موهای سیاه مجعدش تا روی شونه هاش ریخته و با چشمهای درشت مشکیش لبخند می زنه و از این سمت به اون سمت راه می ره و عروسک خودش رو روی زمین می کشه 

دختری که همیشه توی رویاهام داشتم و اون رو یلدای مامان صدا زدم.... 

پاییز و زمستون رو همیشه دوست داشتم با اینکه از سرما بیزارم اما این دو فصل سال رو خیلی دوست دارم و به طرز عجیبی توانایی ها و فعالیت هام تو این مدت سال بیشتر می شه 

شب یلدا همیشه برام همراه با فال حافظ و آجیل و سفره ی قشنگی بوده که مامان می چیده 

اما امسال فرق داره..... 

امسال شب یلدا برای من مفهومش فرق داره 

امسال بابای یلدای رویاهای من کنارمه ... 

امسال فال حافظی که می گیرم با هرسال فرق داره 

امسال بلندترین شب سال رو با عاشقترین قلب جشن می گیرم 

امسال ........... 

 

یلدای همه خوش.......................

روزی که من و تو ما شدیم.........

استرس داشتم:دل تو دلم نبود و تقریباْ می تونم بگم تمام شب بیدار بودم و همش به این فکر می کردم که آیا تصمیم درست رو گرفتم....خوشحال بودم چون خواسته ی قلبیم بود اما تا حد زیادی سردرگم بودم 

وقتی اومد دنبالم تو چشمهاش خوشحالی و اضطراب رو دیدم: باهم خندیدیم با هم قرار گذاشتیم نگذاریم چیزی روزمون رو خراب کنه 

از پله ها که بالا می رفتم تنها چیزی که می تونستم بگم این بود که خدایا همه چیز عالی بگذره 

لحظه های عجیبی بود: یه تغییر و تحول بزرگ یه تصمیم مهم و جدی تو زندگی 

همه چیز متفاوت بود با همه ی اونهایی که تا حالا  دیده بودم ؛تک تک لحظه ها رو دوست داشتم و برام عزیز و بزرگ بود 

تمام روز و شب سه شنبه ۱۹ آذر ۸۷ برای من خاطره شد خاطره ای که هیچ وقت از من جدا نخواهد شد 

به دنیای من خوش اومدی؛ اما بدون همیشه برای من یه دوست خواهی موند نمی خوام هیچ وقت  دچار روزمرگی زندگی بشیم ............ 

ما....

داریم پایه های زندگی رو محکم می کنیم........................ 

 

این روزها پرم از اشتیاقی عجیب همراه با ترس...................... 

من و من

کاش یادم بمونه انقدر برای خیلی روزها و مراسم خاص از قبل برنامه ریزی نکنم 

کاش یادم بمونه در تمامی روزهایی که برای من مهمه باید یاد بگیرم خودم تنها هستم  

کاش یادم بمونه همه ی برنامه های جذابی که برای خودم می ریزم فقط و فقط باید خودم باشم و خودم 

کاش یادم باشه.............. 

هفته آینده به مناسبت اینکه دختر پاییز به دنیا می یاد از اول تا آخرش قرار خودش با خودش فان داشته باشه 

به کافه ی مورد علاقش بره...غذایی رو که دوست داره بخوره...تئاتر بره....سینما بره....بره و برای خودش یه کلاه بوقی تولد مبارک بخره  

یه بسته شکلات مغز دار بگیره و فراموش کنه رژیم داره و دراز بکشه کف اتاقش و با صدای بلند فیلم مورد علاقش رو ببینه و شکلات و کافی بخوره 

بره مراکز خرید مورد علاقش  و کلی خودش رو دوست داشته باشه و برای خودش خرید بکنه 

یه کتاب قشنگ بگیره و شروع کنه به خوندن و.... 

من شب تولدم رو در تئاتر شهر خواهم بود و روز تولدم در کنسرت ....همراه با خودم